با تدبیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی، «فرهنگ و اقتصاد» بر پیشانی سال 93 نقش بست
و همانگونه که ایشان تاکید کردند فرهنگ به عنوان فضای تنفسی جامعه اسلامی، به مراتب مهمتر از اقتصاد است.
به عبارت دیگر از لحاظ اهمیت، فرهنگ در اولویت نخست و از منظر نیاز روز، اقتصاد در فوریت اول مسائل کشور قرار دارند. حال باید دید سازنده اصلی فرهنگ عمومی در کشور کجاست، ماموریتش چیست و چگونه عمل می کند؟
رهبر معظم انقلاب اسلامی در آذرماه 1383 در دیدار کارکنان صداوسیما به این سوال پاسخ داده و رسانه ملی را «مهمترین ابزار فرهنگی کشور» دانسته و ماموریت محوری و در واقع فلسفه وجودی صداوسیما را چنین بیان کرده اند:«مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتارى جامعه، جهت دهى به فکر و فرهنگ عمومى، آسیبزدایى از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشویق به پیشرفت - یعنى روحیهدادن - و زدودن احساس عقبماندگى» علاوه بر این تعریف جامع، تجربه هم نشان داده است که این سازمان جایگاه نخست را در ساختن فرهنگ عمومی و سبک زندگی جامعه داراست.
در همین بیانات برای تبیین نقش مهم رسانه ملی چنین آمده است: «همهى تلاشها و کارهایى که در کشور صورت مىگیرد، به یک معنا، یک طرف؛ کار رسانهى ملى - یعنى صدا و سیما - طرف دیگر. اینها دو جریان هستند؛ والّا اگر خیلى کار انجام بگیرد، اما رسانهى ملى فعال نباشد، تأثیرش بسیار کمتر از چیزى خواهد بود که باید باشد.»
تعریف این ماموریت ویژه و تبیین نقش همتراز کار صداوسیما با سایر فعالیتها در کشور و تاکیدات بعدی رهبری مبنی بر لزوم «برخورداری رسانه ملی از مزیتهای رقابتی» و «داشتن آرایش رسانهیىِ کارآمد در عرصهى استانى، ملى و بینالمللى» به دستگاه های تقنینی و اجرایی کشور حکم می کند که سرحال نگهداشتن و مورد حمایت مالی قرار دادن این سازمان بی بدیل، حداقل انتظار از آنهاست. اما آیا اینگونه است؟
در حال حاضر صداوسیما با احتساب نیروهای رسمی، بازنشسته و قراردادی (تمام وقت، پاره وقت و پروژه ای) نزدیک به 100 هزار نانخور دارد که در نتیجه سالیانه نیازمند 1200 میلیارد تومان برای پرداخت حقوق است. با فرض حداقل 1300 میلیارد تومان هزینه های تجهیزات فنی، اداری، تولید و تامین برنامه برای شبکه های استانی، ملی و بین المللی در طول سال ـ و ضروتهای توسعه کمی و کیفی به دلیل رقابت سخت با غولهای رسانه ای جهان ـ مجموع بودجه مورد نیاز سالانه این سازمان به رقم 2500 میلیارد تومان می رسد که در مقایسه نسبی ـ از حیث گستردگی و تنوع کار ـ با بودجه در اختیار سایر رقبا مثلا بخش فارسی بی.بی.سی نه تنها زیاد نیست که ناچیز هم هست.
کمتر از یک سوم این مبلغ (حدود 800 میلیارد تومان) از محل بودجه سالیانه دولت و به همین میزان نیز از محل آگهی های بازرگانی تامین می شود. لذا رسانه ملی سالانه با رقمی در حدود 1000 میلیارد تومان کسری بودجه مواجه است. در این میان وارد بودن برخی انتقادها به سیستم متورم نیروی انسانی، پرخرج و کم بهره صداوسیما ـ که از گذشته هم به ارث مانده ـ خللی به صورت مساله وارد نمی کند چراکه این میزان کسری با تعدیل نیرو و تغییر ساختار لااقل در کوتاه مدت قابل جبران نیست.
پس از پایان دوران حکمرانی همزمان برادران رفسنجانی بر قوه مجریه و رسانه ملی، همواره تضاد انتظارات سیاسی و جناحی دولتها از صداوسیما با مسیر پیش روی رسانه ملی مشکل ساز و موجب سخت گرفتن مالی دولت بر صداوسیما و در برخی موارد تحمیل برخی نظرات بر رسانه ملی شده است. در دولت یازدهم این نگاه سیاسی و انتظارات از صداوسیما خیلی زودتر از دولتهای قبلی رخ نمود که چالش انتخاب مجری در گفتگوی تلویزیونی رئیس جمهور نمونه بارز آن بود. اخیرا هم که صدا و سیما برای «پروژه دولتی انصراف از یارانه ها» از آبرویش مایه و سنگ تمام گذاشت، باز از سوی معاون اجرایی رئیس جمهور متهم به سیاسی کاری شد.
در معرکه این اختلاف نظرها و کشمکش های سیاسی، ساده ترین کار برای دولت (مسوول توزیع بودجه) آن است که پایش را بر گلوی سازمان فرهنگ ساز عمومی کشور بفشارد و از دادن بودجه و حمایت مالی از آن طفره برود. نتیجه مشخص است؛ صداوسیما باید تامین مالی نماید و لذا از روی ناچاری به آنتن فروشی ـ بخوانید فرهنگ فروشی ـ به سرمایه داران روی می آورد.
وضع مالی که بدتر شود، در تناقض با ماموریت اصلی اش، کالاها و خدماتی را تبلیغ می کند که نه تنها فرهنگ ساز نیست که مخرب فرهنگ است و نه تنها از فکر و اخلاق جامعه آسیب زدایی نمی کند که مشکل ساز هم هست؛ نمونه بارزش پخش تبلیغات بازرگانی در زمان برنامه های کودک و خردسال بود که خوشبختانه با آسیب شناسی از درون سازمان و پیگیری یکی از برنامه های معرفتی سیما (سمت خدا) و دستور قابل تقدیر رئیس رسانه ملی لغو شد.
البته همچنان تبلیغات آسیب زای دیگری در صداوسیما پخش می شود که مولفه مشترک آنها ترویج مصرف گرایی ـ خصوصا با کالاهای خارجی ـ است که کاملا با سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی مغایرت دارد.
این نوشته برخلاف پز رایج یادداشتهای انتقادی ـ که می نویسند دنبال مقصر نیستیم ـ اتفاقا به دنبال مقصر است و سهم اصلی تقصیر بدون شک دولت است که فضای تنفس فرهنگ را فدای دعوای سیاسی اش با رسانه ملی می کند.صداوسیما هم بی تقصیر نیست؛ اگر از سازمان محیط زیست پذیرفته است که به دلیل کمبود بودجه خودش یوزپلنگ شکار کند و جنگل بفروشد، می توان از صداوسیما هم پذیرفت که به علت بدعهدی دولت و فشار اقتصادی، فرهنگ مردم را به حراج سرمایه داران بگذارد!